حسین علیشاپور از حضور در جشنواره موسیقی فجر و چالش‌های پیش روی این رویداد می گوید؛

سایه دودستگی بر سر یک جشنواه
جشنواره غیر رقابتی خودش دستاورد است، دنبال چیز دیگری نباشید!
رضا نامجو- «هر چیزی را نخواندن» به احتمال گوهر کم رونق آواز در روزگار ماست. از ستاره‌های کم‌مایه موسیقی پاپ گرفته تا بسیاری از خوانندگان مطرح موسیقی سنتی دیگر برای جمله آغازین این اشاره، تره هم خرد نمی‌کنند! انگار عیار هنر هم در بازی عرفی شدن زمین و زمان، اسیر شده باشد! روزگار چرخیده و یاران موافق آواز از دست رفته‌اند. خیلی‌های‌شان حالا دیگر خاطره‌ای شده‌اند ماندگار؛ مانده‌اند در دریچه ذهن شنوندگانی که موی سپید کردگان جامعه‌اند. خیلی از شنونده‌های پر و پا قرص هم حالا زیر خروارها خاک خفته‌اند؛ گویی وقت رفتن با خودشان برده‌اند آن شور و شوق آواز وطنی را. در این سال‌ها کمتر کسی را می‌توان پیدا کرد که هنوز می‌تواند از صدای خوانساری و اقبال آذر و قمر لذت ببرد. نه اینکه روزگار لذت را از آدم‌ها گرفته؛ نه! شاید آوازِ خوب خواندن یا خوب آواز خواندن جایی جامانده باشد! شاید پشت درِ یک انسداد عجیب‌وغریب میان این سه، چهار نسل؛ پشت سال‌های متمادی ندیدن صداهای خوش! اصلاً شاید در پشت همان سال‌های عجیب، آواز برای همیشه خفته باشد! به احتمال دلدادگان آواز ایرج نمی‌پذیرند این واقعیت را! دوستداران گلپا و تاج اصفهانی هم. آنها مگر یادشان می‌رود یادِ گل‌ها را؟ همان «گل‌های تازه» را که امروز در خاطرشان شده «گل‌های جاویدان»!
آواز خفته! خفتگی‌هایی که دست‌کم دو طیف معتقدند سرنوشت موسیقی سنتی را در وضع عجیبی قرار داده است. البته که هیچ‌وقت بنا نبود عمومیت آواز مثل همان موسیقی باشد که عامه خاطرخواهی‌اش را می‌کنند اما شاید هیچ‌وقت وضع تا این حد بهت‌آور نبوده؟


جوان‌های بریده از گذشته که ناگهان میان گسست‌هایی عجیب‌وغریب حاضرشده‌اند، امروز با این بخش از موسیقی ایرانی بیگانه‌اند یا شاید قهر کرده‌اند برای همیشه! می‌گویند حرف دل ما نیست این موسیقی و آن شعر! این گزاره نه جای تاسف دارد، نه دل‌تنگی چون می‌شود گذاشتش روی حساب همان فرجام محتومی که سنت در تمام ابعادش دارد با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند: «له شدن زیر چرخ‌دنده مدرنیته!».
تاسف را وقتی باید خورد که به بدانید مدت‌هاست هنر فروشانی در لباس خوانندگان موسیقی اصیل به صحنه آمده‌اند و صحنه‌گردانان قابل و همه‌فن‌حریف همراهشان‌اند. در این وضع عجیب همین که چند نفر پای حرفشان بمانند دل‌خوشی بزرگی است.
این مقدمه طولانی بهانه‌ای است برای معرفی یکی از همین آوازخوان‌ها: «حسین علیشاپور». خواننده‌ای جنوبی که تجسم کم‌نظیری است از سادگی توام با احترام. حضور در محضر استادان شناخته‌شده آواز از منوچهر همایون‌پور گرفته تا دکتر حسین عمومی و صدیق تعریف، نمایانگر بخشی از کوشش‌های اوست. علیشاپور در کنار هنرمندان مطرحی همچون کیهان کلهر، حمید متبسم و مسعود شعاری به روی صحنه رفته و با هادی منتظری، نوازنده مطرح کمانچه هم همکاری و هم‌نشینی دارد. در کارنامه فعالیت‌های گزیده‌اش، برگزاری کنسرت‌های پژوهشی و حضور در اپرای شمس و مولوی هم جای درخوری دارد.
نوآوری مسئولانه، همزاد آواز خواننده‌ای است که محضر زنده‌یاد نورالدین رضوی سروستانی را هم درک کرده است. آوازخوان 43 ساله، در مسیر پیش رویش همراهانی هم دارد. سیامک جهانگیری، آهنگساز موسیقی ایرانی و نوازنده نی یکی از آنها است.
جشنواره سی و سوم فجر بناست زمینه‌ساز همکاری دوباره جهانگیری و علیشاپور باشد. بر اساس اعلام مسئولان جشنواره امسال، تالار رودکی ساعت 21:30 جمعه 29 دی‌ماه شاهد اجرای آلبوم «تنها» توسط گروه «هم‌نوازان دلگشا» به سرپرستی سیامک جهانگیری و آواز حسین علیشاپور خواهد بود. آلبومی که در سال 1390 منتشر شد اما تا امروز مجالی برای اجرای کنسرتش فراهم نبود. علیشاپور با ماست تا از حضور در جشنواره موسیقی فجر بگوید. شرح این گفت‌وگو در ادامه آمده است:
جشنواره موسیقی کلاسیک ایرانی امسال دومین دوره خود را پشت سر گذاشت و شما هم در آن جشنواره حضور داشتید. حضور در جشنواره ای تا این حد تخصصی برای خود شما چطور تجربه ای را رقم زد؟
این جشنواره، جشنواره‌ای‌ست تخصصی تحت این مفهوم که چه در حوزه‌ تک‌نوازی، چه در حوزه‌ گروه نوازی و یا ساز و آواز، آنچه توسط هنرمندان حاضر ارائه می‌شود، مطابق با تعاریف سنتی موسیقی ایرانی‌ست. نغمات، ایرانی‌ست و حصول سادگی و زلالی موسیقی دستگاهی ایران برای هنرمندان حاضر در این جشنواره مدنظر بوده است. من طی اولین و دومین دوره‌ این جشنواره، در آن حضور داشتم و مرتبه اول با تار محمد آدینه و امسال با سنتور کاوه شفیعی به اجرای بداهه ساز و آواز پرداختم. به هر حال در این شرایط که کمتر کسی به حوزه‌های کلاسیک موسیقی می‌پردازد ، بودن این جشنواره، غنیمت است. لااقل همین فضا محملی‌ست تا ریشه‌های موسیقی هوایی تازه کنند.
به لحاظ اثرگذاری برگزاری جشنواره موسیقی کلاسیک و البته جشنواره موسیقی فجر که دومی سی‌وچند سالی است برگزار می‌شود همچنان محل سوال است. از منظر یک خواننده آواز ایرانی این دو رویداد را باهم قابل مقایسه می‌دانید؟
ببینید! من به‌طور کلی نمی‌دانم چرا همگان در پی این سوال هستند که بدانند جشنواره چه دستاوردی دارد؟ چه جشنواره‌ موسیقی کلاسیک و چه جشنواره‌ فجر، هر دو جشنواره‌هایی غیررقابتی هستند. بدون این‌که وارد مباحث کمی و کیفی جشنواره شوم باید بگویم که این گونه جشنواره‌ها، یعنی جشنواره‌های غیر رقابتی، خودشان دستاورد هستند. محمل گردهمایی موسیقی‌دانان ایران و برخی کشورهای دیگر و تماشاچیانی که می‌خواهند ایامی از سال به طور سیستماتیک، ژانرهای مختلف موسیقی را بشنوند. به نظر من شما مباحث مربوط به اثرمندی یا دستاوردها را باید در موسمی دیگر و در شرایط دیگری بررسی کنید.
به هر حال فارغ از موافقت شما با نگاه من، پرسش اصلی اینجاست که آیا جشنواره موسیقی فجر توانسته به آن چه زیبنده مهم‌ترین جشنواره موسیقایی یک کشور است (دستکم در مقام سخن) برسد؟ آیا همان ژانرهای مختلفی که در توضیح شما هم به چشم می خورد به نسبت شرایط جشنواره مورد توجه قرار گرفته اند؟!
مسلماً جشنواره موسیقی فجر نتوانسته است به آنچه درخور و شان موسیقی ایران است، برسد. دلایل عمده‌ای برای این ماجرا وجود دارد. اولاً که دو دستگی بر سر حضور یا عدم حضور در این فستیوال بین هنرمندان موسیقی هست و این خودش بخشی از درخشندگی لازمه یک رویداد هنری را از بین می‌برد. دوم آن که این جشنواره دبیرخانه و ستاد دائمی ندارد که در طول سال بتواند هماهنگی‌های بهتر را برای جمع‌کردن هنرمندان انجام دهد و بیشتر امور در یک ماهه مانده به جشنواره برگزار می‌شود. سوم آن‌که به عنوان یک جشنواره بین‌المللی، پول کافی به آن تخصیص داده نمی‌شود و البته ریشه تمام دردها هم در همین بی‌پولی‌ست .
در چنین شرایطی سوال مهمی که برای خود من ایجاد می‌شود آن است که دلیل حضور کسی چون شما در جشنواره فجر چه چیزهایی می‌تواند باشد؟ اصلاً بناست حضور در این رویداد چه تجربه جدیدی به شما بدهد؟
قرار نیست جشنواره به من تجربیات تازه‌ای بدهد؛ اگرچه مشی خود من یادگیری در هر شرایطی‌ست، اما من به جشنواره دعوت شده‌ام تا تجربیات خودم را با دیگران تقسیم کنم. آن چه در این جشنواره اجرا می‌کنم، مانند هر کنسرت دیگری‌ست و در کنسرت‌های دیگر هم، من تجربیاتم را در اختیار تماشاگر می‌گذارم و برایش آواز می‌خوانم. تنها تفاوت این است که چون، این یک فستیوال بین‌المللی‌ست، قاعدتاً باید بیشتر و بهتر تمرین کرد و کاری در اندازه اعلا ارائه داد .
   رپرتواری که برای اجرا انتخاب شده هم البته باعث می‌شود در طرح سوال بالا پافشاری بیشتری داشته باشم. مگر انتظار ما از هنرمندان حاضر در یک جشنواره اجرای کارهایی است که پیش از این به صورت آلبوم یا کنسرت شنیده شده؟ البته که این وجه در هیچ‌کدام از اجراهای جشنواره لحاظ نشده اما چون می‌دانم برای حضور در هر رویدادی دلایلی دارید می‌خواهم بپرسم چرا آلبوم «تنها» رپرتواری شد برای حضور شما در همراهی با آقای سیامک جهانگیری و هم‌نوازان دلگشا؟ 
در این جشنواره بناست که به عنوان یک تم، چند آلبوم که ویژگی‌های موسیقی سنتی ایران را در حد قابل قبولی دارا هستند، به اجرای زنده بروند؛ همین تم هم برای این دوره از جشنواره تعریف شده است، همان‌گونه که سال گذشته چاووش‌ها اجرا شدند. اتفاقاً به دلیل این‌که آثار موسیقی سنتی در شرایط حاضر کمتر شنیده می‌شوند و هم رادیو و تلویزیون نسبت به آن‌ها کم‌توجه است و هم در بیشتر روزنامه‌ها و رسانه‌ها کمتر به آن‌ها پرداخته می‌شود، به نظر من ایجاد این بخش، از نظر سیاست‌گذاری، کاری قابل قبول است. البته باید بگویم که آلبوم «تنها» هیچ‌گاه به کنسرت گذاشته نشده و این بار نخست است که من و آقای جهانگیری با هم به روی صحنه می‌رویم .
به موضوع کلان‌تر جشنواره بازگردیم. اساسا چه دستاوردهایی را به‌صورت بالقوه می‌توان در برگزاری چنین رویدادی جست‌وجو کرد و در حوزه عمل تا آن نقطه چقدر فاصله داریم؟ به نظر می‌رسد جشنواره فجر بیش از آنکه یک فستیوال موسیقی باشد مجموعه‌ای است از کنسرت‌ها. آیا این مسیر درست است؟
البته من قصد دفاع از جشنواره موسیقی فجر را ندارم؛ چرا که جشنواره دبیر و متولی دارد ولی بسیاری از فستیوال‌ها، صرفاً اجرای کنسرت هستند و این مسئله‌ای نیست که بشود به عنوان یک نقد بر این جشنواره وارد کرد. البته من اینجا به کمک شما می‌آیم و می‌گویم جشنواره‌ فجر می‌تواند، یک بخش رقابتی داشته باشد که برگزیدگان از دیدگاه مردمی و کارشناسان در آن معرفی شوند و علاوه بر جوایزی که به آنها داده می‌شود، امکانات مناسب برای اجرا و تولید در یک سال آینده در اختیارشان گذاشته شود و کاری که ما می‌کنیم در بخش‌های جنبی و ویژه جشنواره دیده شود .
  حضور برخی از اساتید و چهره‌های شناخته شده موسیقی ایرانی را که اجرای آنها و حتی آمدن نام‌شان در میان شرکت کنندگان در جشنواره می توانست بر اعتبار کار بیفزاید، با توجه به تمام محدودیت ها و تنگناها، چقدر میسر شد؟
جشنواره‌ موسیقی فجر یا هر جشنواره موسیقی دیگری، همان طور که گفتم، باید محملی بین‌المللی باشد که از نسل‌های مختلف موسیقی در آن حاضر باشند. بالاخره جوان‌ترها می‌توانند چیزهایی را از روی دست بزرگ‌ترهایشان ببیند و بیاموزند و سالیان آتی به‌کار ببندند. گو این‌که این نسل مجربین موسیقی، متاسفانه رو به ازکارافتادگی‌ست و باید از همین چهره‌های معدودی که هستند و توانایی کار دارند، استفاده کرد و هرگونه که هست، زمینه‌های حضورشان را فراهم کرد.